- خیل خیل
- گروه گروه، فوج فوج
معنی خیل خیل - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بیهوده بی سبب
جائی که سیل از آنجا سرازیر شود
دارای خال بسیار، خال خالی
جایی که سیل از آنجا سرازیر شود، زمینی که بیشتر از جاهای دیگر از آن سیل جاری شود
بیهوده، بی سبب، برای مثال نخستین از اغریرت اندازه گیر / که بر دست او کشته شد خیرخیر (فردوسی - ۲/۳۳۵)
تیره و تار،برای مثال از آوای گردان و باران تیر / همی چشم خورشید شد خیرخیر (فردوسی - ۳/۱۴۹)
حیران، سرگردان
تیره و تار،
حیران، سرگردان
Speckled
пятнистый
gesprenkelt
плямистий
cętkowany
salpicado
maculato
moteado
tacheté
gespikkeld
เป็นจุด
berbintik
منقّطٌ
धब्बेदार
מנוקד
ছিটানো
داغدار
جمع خلخال، پابرنجن ها